۰۳ تیر ۱۳۸۹

چرا از موسوی دفاع می کنم؟ سید ابراهیم نبوی


یادمان باشد هنوز بسیاری از دوستانمان در زندانند


اولین عکس عمادالدین باقی پس از آزادی


۲ تیر ۱۳۸۹


اولین عکسهای محمد نوری زاد پس از آزادی

۳ تیر ۱۳۸۹



عکس حسین مرعشی پس از آزادی و نوه اش که همزمان با بازگشت او به زندان به دنیا آمد

۲ تیر ۱۳۸۹


تحول سبز: دقایقی پیش محمد نوری زاد ، نویسنده و کارگردان دربند بعد از صدونود روز حبس و هفتاد روز انفرادی به مرخصی آمد.

به گزارش تحول سبز، محمد نوری زاد که ماه ها در زندان بسرمیبرد، پس از یک دوره اعتصاب غدا و تحمل شکنجه های فراوان با قید وثیقه از زندان آراد شد.

آقای نوریزاد به جرم نگارش نامه صریح و انتقادی به شخص رهبری به زندان افتاد ، اما در طول مدت بازداشت نیزشجاعانه نامه هایی را خطاب به ولی فقیه منتشر کرد. در طول مدت بازداشت آقای نوری زاد خبر های متعددی مبنی بر شکنجه و آزار وی تا سرحدی که خطر نابینایی وی پدید آمده بود منتشر گردید.


-

-

برخی از نویسندگان و اهل سیاست در حالی که میرحسین موسوی نوک پیکان جنبش سبز علیه استبداد است، ضمن اینکه سعی می کنند خود را مخالف استبداد نشان بدهند، بیش از آنکه با حکومت و احمدی نژاد و خامنه ای بجنگند، با موسوی می جنگند. در این نوشته از موضوع ایجاب نگاه کرده ام و به این پرداختم که چرا از میرحسین موسوی حمایت می کنم و چه دلایلی برای این حمایت دارم.اول، میرحسین موسوی نخست وزیر آیت الله خمینی بود، نه نخست وزیر خامنه ای. خامنه ای در آن دوران در اندازه ای نبود که موسوی او را به عنوان رئیس جمهور خودش بپذیرد. هر چه عیب در دولت او بود، عیب خامنه ای بود و هر چه حسن بود، حسن موسوی، اگر در سیاست خارجی، سیاست داخلی و وزارت کشور نقشی از خامنه ای بود، و اگر برخی وزرای راستگرای موتلفه در کابینه اش بودند، بخاطر خامنه ای بود و اگر فرهنگ و اقتصاد و جنگ را در حد مقدورات زمان و جنگ اداره می کرد، بخاطر توانایی خودش بود. وقتی هم که خامنه ای رهبر کشور شد، موسوی قدرت را بوسید و بکلی گذاشت.به هر حال کسی که ایران خاتمی را گذرانده باشد، نمی تواند به روزهای تلخ سال 63 و 64 برگردد. وقتی دولت احمدی نژاد با تقلب موسوی را کنار گذاشت، او به سراغ خامنه ای رفته بود و وقتی از خانه اش بیرون آمد، همان روزی بود که از بیت آقا بیرون آمد و رفت میان سه میلیون مردم تهران. انتخابش را کرد. نه زیر پتو رفت، نه چهره نهان کرد، نه سوار هواپیما به رم یا پاریس رفت. نه، فرار نکرد و تهدید آقا به او اثر نکرد.موسوی ماند و روز به روز بهتر و بهتر شد، ماند و دریافت که باید به زبان جوانان نزدیک تر شود، باید به حقوق بشر بهای بیشتری بدهد، باید به تمام ایران توجه کند، باید به همه غیرخودی ها و نخودی ها هم توجه کند و همین شد که نرفت جلوی جمعیت که بشود رهبر، اگرچه وقت خطر در میان مردم بود. بارها به مرگ و اعدام تهدیدش کردند و کسانش را کشتند و نه تنها عقب ننشست، بلکه روز به روز بیشتر صیقل خورد و ناب تر شد.موسوی برای مردمی که از او حمایت کردند به میدان آمد. می دانم که اگر هر کسی دیگر جای او بود، بارها تاکنون خون ندا و سهراب را معامله کرده بود و می رفت سر جایش می نشست. اما او ایستاد، رمز پایداری او در سلامت بی نظیر اوست، هرگز دستش به فساد قدرت و ثروت آلوده نشده، هیچ نقطه ضعف اخلاقی و انسانی ویژه ای ندارد، هرگز به مردم دروغ نگفته است و همه حقیقت را با مردم در میان گذاشته.موسوی " تندیس" جنبش سبز است. گفته ایم و می گوئیم که " میرحسین موسوی رئیس جمهور ماست" نه به این خاطر که دوستش داریم، بلکه به این خاطر که او در انتخابات برنده شد. هنوز دولت نتوانسته جز داغ و درفش دلیل دیگری برای رد تقلب بیاورد. . یک سال است ایستاده ایم و باز هم می ایستیم تا دولت مان را پس بگیریم. در این یک سال نیمی از نیروی حامی استبداد ریزش کرده و درست برعکس سبزها روز به روز معتقد تر و عمیق تر شده اند.

-

-

-




احمد دانش

اعدام اولین جراح

پیوند کلیه در ایران

 

  

دكتراحمد دانش، اولین جراح پیوند کلیه در ایران بود. ماجرا به سال های قبل از انقلاب باز می گردد که او بعنوان یکی از شاخص ترین پزشکان تحصیل کرده آلمان و ریاست کانون پزشکان ایرانی وسیع ترین بخش آلمان (نردن وستفالن) زندگی در آلمان را رها کرده و برای خدمت به مردم ایران به کشور بازگشت.

نامه او از زندان اوین، یکی از دردانگیزترین و درعین حال تاریخی ترین نامه های افشاگرانه ایست که چند ماه پس از نوشته شدن به خارج از زندان انتقال یافته و منتشر شد. خطاب او به آیت الله متنظری بود، که همچنان در مقام قائم مقام آیت الله خمینی در برابر کسانی که خواب قتل و جنایت و حکومت را در سر داشتند مقاومت می کرد. مقاومتی که سرانجام به سود جنایتکاران تمام شد و خود او نیز نه تنها به حاشیه رانده شد، بلکه نزدیک به 6 سال نیز در خانه اش زندانی.

یقین است که عاملین جنایاتی که احمد دانش در نامه خود به آنها اشاره می کند، با تصور گذشت زمان و فراموش شدن جنایات و گُم شدن حوادث در انبوه رویدادهای روز، قتل های زندانیان سیاسی را سازمان دادند و همچنان مصدر حاکمیت در جمهوری اسلامی اند. امثال ابراهیم رئیسی که اکنون معاون اول قوه قضائیه است، روح الله حسینیان که رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی است، ازغدی که عضو شورای انقلاب فرهنگی است، علی رازینی دادستان دادگاه ویژه روحانیت، نیری معاون اول شورای عالی قضائی، مجریانی یک رده پائین تر که بعدها قتل های زنجیره ای را سازمان دادند و امروز گرداننده سازمان امنیت موازی اند و فراکسیون پارلمانی در مجلس هفتم دارند؛ و یک رده بالاتر، که سرانجام در این رده نیز نقش امثال احمد خمینی، احمد جنتی، هاشمی رفسنجانی و یا رهبر کنونی جمهوری اسلامی، محمد غرضی وزیر وقت پست و تلگراف، رهبران موتلفه اسلامی و... روشن خواهد شد و در تاریخ ثبت خواهد گردید.

هرگز نیابد اجازه داد این جنایات فراموش شود و به همین دلیل باید نسل کنونی و در صحنه جمهوری اسلامی را با حوادث دهه نخست جمهوری اسلامی آشنا کرد. آنهائی که در مغزشان کرده اند " حزب توده ایران جاسوس بود و به همین دلیل هم به آن یورش شد و قتل عام شدند" و آنها که مدعی اند «جمهوری اسلامی کنونی همان است که حزب توده ایران از سال 58 از آن دفاع کرد و فراموش می کنند که اتفاقا حزب توده ایران کوشید آن جمهوری این جمهوری نشود و بر سر این تلاش نیز جان باخت» نه در فردای تغییر حاکمیت و یا حتی نظام در ایران، بلکه اکنون باید با گذشته آشنا شوند و بدانند تنها دکتر سامی در مطبش ( شهردار تهران"احمدی نژاد" از جمله متهمین این پرونده است) و یا فروهر در خانه اش سلاخی نشدند، بلکه دهها انسان فرهیخته، دانشمند، پزشک و جراحی نظیر احمد دانش در زندان نابود شدند. احمد دانش را در سال 67 و در جریان قتل عام زندانیان سیاسی به دار کشیدند!

وقتی دفتر 8 ساله اصلاحات را ورق می زنیم و یا لیست سیاهه مقاومت خونین در برابر اصلاحات را مرور می کنیم به همین نقطه گرهی می رسیم: تا آنها که چنین جنایاتی را مرتکب شدند مصدر امورند، نماینده مجلس اند، روزنامه کیهان می گردانند و حزب سراسری موتلفه را اداره می کنند، قوه قضائیه را راه می برند و ... هیچ اعتمادی به تثبیت دستاوردهای اصلاحات نیست. بحث نه بر سر گرفتن گریبان آنها( امری که گذشت زمان باید نشان دهد چگونه پیش خواهد رفت) بلکه بر سر به حاشیه حکومت رفتن آنها و جدا کردنشان از ابزار حکومتی، قدرت دولتی و ابزار و فرماندهی امنیتی و نظامی است!

 

از قلم اولین جراح کلیه در ایران بخوانید:

  

حضرت آیت‌الله العظمی منتظری!

پس از سلام و ادای احترام این نامه را با تردید و نوعی احساس شك و بدبینی نسبت به اجرای قانون و رعایت عدالت در جمهوری اسلامی ایران برایتان می ‌نویسم. امیدوارم مرا خواهید بخشید كه چنین صریح و بی ‌تكلف صحبت می‌ كنم. آنقدر درد در سینه و زخم بر پیكر دارم كه بیان آن ها در چارچوب تنگ گفتار و نوشتار پر تكلف و پر تعارف نمی ‌گنجد. آنقدر بی‌ تفاوتی و از آن بدتر خصومت نسبت به سرنوشت انسان‌ ها دیده‌ام كه درباره موثر بودن و نتیجه دادن هر گونه اعتراف و شكایت عمیقاً بدبینم. حتماً سئوال خواهید كرد كه علت این همه شك و تردید چیست و چرا من كه اینقدر بدبینم، اقدام به نوشتن این نامه كرده‌ام؟ در جواب سئوال اول باید بگویم:

اكنون پنجمین سال است كه در زندان بسر می‌ برم و با وجودی كه به عنوان یك پزشك جراح هر كمكی كه از دستم برمی ‌آمده است بر طبق سوگندی كه برای حفاظت از زندگی و كاستن از درد بیماران یاد كرده‌ام، انجام داده‌ام و در نتیجه تعداد زیادی از مقامات دادستانی و زندان مرا شخصا می ‌شناسند و علیرغم اینكه در تمام پرونده من حتی یك مورد خطا كه به استناد آن حتی بتوان كسی را به بازجویی دعوت كرد، وجود ندارد و با وجودیكه بسیار از مقامات به خوبی می ‌دانند كه تمام زندگی من وقف خدمت به این مردم و این آب و خاك شده است، همچنان بلاتكلیف و در شرایط سخت زندانی هستم. این تنها من نیستم كه دچار چنین وضعی هستم. عده زیادی از همسالان و جوانان و پیران، از زن و مرد و از گروه‌های مختلف سیاسی و با طیف عقاید كاملا متفاوت و از جمله تعداد زیادی از رفقای من، به این وضع دچارند كه به جای رسیدگی به وضع حقوقی و قضایی آن ها ـ تحت انواع فشارها برای پذیرفتن موقعیت و وضعیتی به نام "تواب" ـ بخوانید تن دادن به ریا و تزویر و نفاق واقعی- قرار دارند. در چنین شرایطی  كه زندان‌های جمهوری اسلامی ایران به كارخانه‌های ناراضی تراشی نه تنها در داخل زندان‌ ها كه در جامعه و در بین خانواده‌ها و بستگان زندانیان و به مزارع پرورش میوه‌های مسموم ریا و تزویر و نفاق تبدیل شده‌اند، به جز شكاف عمیق بین گفتار و كردار ندیده‌ام و این عمده ‌ترین علت ایجاد شك و تردید و بی ‌اعتمادی در من است. در حالیكه از زبانی می ‌شنیدم كه فحش دادن با اخلاق اسلامی مغایر است از همان زبان فحش‌های ركیك شنیده‌ام؛ در حالیكه از زبانی می ‌شنیدم كه تهمت زدن و كوشش برای هتك آبرو و حیثیت افراد از گناهان كبیره است، مورد شدیدترین تهمت ‌ها و افتراهای سیاسی و ناموسی قرار گرفته‌ام. تهمت ‌زدن و بی ‌آبرو كردن دیگران جزئی از زندگی روزانه شده است. در حالیكه شما در یكی از پیام‌هایتان گفته بودید كه كسی كه به دیگران تهمت بزند و بكوشد تا با فشار و ارعاب متهم را مجبور به قبول تهمت نماید، گناهش مانند كسی است كه در خانه كعبه با مادر خود زنا كند، بارها و بارها شاهد ارتكاب چنین گناهی از سوی عده‌ای كه خود را مسلمان می ‌نامند و من به نوبه خود آن ها را مسلمان ‌نما می‌ نامم، بوده‌ام؛ در حالیكه از زبانی می ‌شنیدم كه كتك زدن و آزار زندانی بدور از رفتار اسلامی است، از دست همان زبان، بدون كوچكترین مجوزی كتك خورده‌ام و شاهد كتك خوردن و آزار زندانیان دیگر بوده‌ام، بدون اینكه حداقل این حق ساده و این اجازه طبیعی را داشته باشم كه چشم در چشم شكنجه ‌گر خود بیاندازم. قلم من كه تحمل بار بیان این همه زشتی و پلیدی را ندارد. ولی نمی ‌دانم شما كه خود مدتی گرفتار ددمنشان رژیم طاغوت و زندانی بوده‌اید، آیا می‌ توانید حال انسانی را نزد خود مجسم كنید كه اغلب در نیمه‌های شب با چشمانی بسته و در گوشه‌های خلوت و تاریك زندان با این احساس كه تنهای تنها است، كوچكترین حقی ندارد و هیچكس به فریادش نمی ‌رسد، باید انواع شكنجه‌های روانی و جسمی را تحمل كند. در حالیكه بارها و بارها شنیده‌ و در قانون اساسی جمهوری اسلامی خوانده بودم كه شكنجه ممنوع است، خود شكنجه شده و بارها و بارها شاهد شكنجه‌های بی رحمانه انسان‌ های دیگر بوده‌ام. انسان‌ هایی كه صدای خش خش خزیدن پیكر علیل آن ها را شنیده و از زیر چشم بند دیده‌ام كه چون در اثر شكنجه قادر به راه رفتن نبوده‌اند و برای نقل مكان بر روی باسن خود می‌ خزیدند و من با دیدن این صحنه‌ها، درد خود را فراموش می‌ كردم و با خود فكر می ‌كردم این كیست؟ و جواب می‌ دادم مهم نیست كه اسمش چیست و عقیده‌اش كدام است. این دیگر یك فرد و یك انسان نیست، همه انسانیت و همه بشریت است كه چنین ذلیل و بی چاره بر روی زمین می ‌خزد. انسان‌هایی را دیده‌ام كه در اثر شدت زخم‌ها و دردهای ناشی از شكنجه استفراغ می‌ كردند، و در نتیجه آنقدر آب از دست می ‌دادند كه پوستشان خشك می‌ شد و خطر مرگ تهدیدشان می ‌كرد و برای نجات جانشان كه اكثریت خواهان این نبودند، می ‌بایست به تزریق سرم متوسل شد. انسان‌هایی را دیده‌ام كه از شدت ضربه‌ های شلاق خون ادرار می  ‌كردند و به علت از كار فتادن كلیه‌ها می ‌بایست دیالیز شوند. البته از حق نگذریم كه نام این اعمال را "تعزیر" گذاشته بودند. و بالاخره در حالیكه بارها و بارها از زبان مسئولین بلند پایه جمهوری اسلامی ایران شنیده‌ایم كه در جمهوری اسلامی ایران كسی را به خاطر عقیده زندانی نمی ‌كنند و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم ـ كه شما در تدوین و تصویب آن نقش عمده داشته‌اید- بر این مسئله صراحت دارد، مورد مشخص من كه بدون شك تنها مورد نیست، بهترین گواه نادرست بودن این ادعاست. كار به جایی رسیده كه استناد به قانون اساسی را جرم دانسته و به خود جرأت داده‌اند با دست و خط خود بر روی صفحه كاغذ ـ به عنوان یك سند تاریخی- باطل بودن این سند را ثبت كنند. همانهایی كه باید حافظ قانون اساسی باشند با خیره سری خاصی آن را مورد تجاوز قرار داده‌اند.

         این همه را به خاطر مسائل شخصی و برای رهایی فردی، از ظلمی كه بدان دچار شده‌ام، برایتان نمی‌ نویسم. نه طالب عفوم و نه در پی برانگیختن احساس ترحم دیگران هستم. اگر مسئله فردی من مطرح بود ارزش آن را نداشت كه وقت شما را بگیرم. آنچه می ‌خواهم احقاق حق برای همه و احترام گذاشتن به حقوق تك تك افراد جامعه، رفع ظلم و ستم و از بین بردن هرگونه تعرض به جان و ناموس و عقاید افراد و آزادی همه كسانی است كه بی گناه در بندند. صحبت بر سر شیوه زندگی سیاسی به طور كلی و صحبت بر سر یك جریان سیاسی در ایران، صحبت درباره حقوق عام انسان‌ها و صحبت بر سر آن انسان ‌هایی است كه همه چیز خود را وقف بهروزی و سعادت به قول شما "مستضعفین" و یا به قول ما قشرهای محروم و زحمتكش جامعه ایران، چون كارگران و دهقانان و اجرای عدالت اجتماعی كرده‌اند. و از همه مهمتر صحبت بر سر انقلابی است كه اگر به شعارهای عمومی خود عمل نكند از داخل خواهد پوسید.

         ما از همان ابتدا (پس از شهریور 20) و به خصوص پس از فاجعه 28 مرداد معتقد بودیم كه برای نجات ایران از چنگال امپریالیسم و خلاصی از رژیم وابسته به آن، باید همه نیروهای انقلابی (مذهبی، ملی و طرفداران عدالت اجتماعی سوسیالیستی) با هم متحد شوند. ما در این عقیده خود صادق بودیم و تا به آنجا پیش رفتیم كه حمایت از سایر گروه‌های انقلابی را به توافق رسمی درباره اتحاد نیروها مشروط نكردیم و از هر نیرویی كه مبارزه اصولی علیه امپریالیسم و رژیم دست نشانده آن را شروع كرد، بی ‌دریغ پشتیبانی كردیم. پس از پیروزی انقلاب تنها حزب و گروه اجتماعی بودیم كه علیرغم اختلاف نظرهای اصولی درباره مسائل اجتماعی ایران و راه حل آن ها و علیرغم وجود اختلاف نظر جدی درباره بسیاری از مسائل جامعه، صادقانه از انقلاب دفاع كردیم. ما از انقلاب صادقانه دفاع كردیم در حالیكه در وضعیت بسیار دشوار و ناگواری قرار گرفته بودیم. می ‌بایست از انقلابی دفاع كنیم كه حل مسائل و شعارهای عمده انقلاب، از قبیل حل مسئله زمین به نفع دهقانان، حل مسئله صنایع بزرگ و صنایعی كه در مالكیت درباریان و عوامل وابسته به امپریالیسم بود، به نفع طبقه كارگر و به نفع تمام جامعه، حل مسائل مربوط به مسكن، درمان و بهداشت و مبارزه علیه بی سوادی و غیره و غیره را دائماً به تاخیر می‌انداخت و گروه‌های خاصی از اجرای اصول قانون اساسی (اصل مربوط به اقتصاد و جمهوری اسلامی ایران و تجارت خارجی، اصل مربوط به آزادی ‌های دمكراتیك چون ممنوع بودن تفتیش عقاید و آزادی احزاب و سازمان‌های صنفی، ممنوع بودن شكنجه و غیره) جلوگیری می ‌كردند و در عوض، با رخنه كردن در دستگاه‌ های دولتی و ارگان ‌های انقلابی گرفتاری ‌های غیر ضروری برای مردم ایجاد كرده بودند و برای منحرف كردن و به زانو درآوردن انقلاب از شعار ناراضی تراشیدن و ایجاد رعب و وحشت در مردم استفاده می‌ كردند.

         علیرغم همه این دشواری‌ ها و فقط به خاطر اینكه به خط اصلی انقلاب، یعنی مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم صدمه‌ای وارد نشود و برای اینكه این خط حتی‌الامكان تقویت شود، صادقانه و با از خود گذشتگی كم نظیری از انقلاب دفاع كردیم. همه شاهدید كه در این راه دشوار چه زخم زبان‌ ها، چه نیش خنجرهای مسموم و چه تبلیغات موذیانه و تفرقه‌افكنانه دشمنان انقلاب و دوستان ناآگاه را می ‌بایست تحمل كنیم.

         تا آخرین روز دستگیری رهبری و كادرهای حزب، صادقانه از انقلاب دفاع كردیم. برای رفع مشكلات در همه زمینه‌ها پیشنهاد سازنده دادیم و درباره زیاده ‌روی‌ها و كمبودها و نارسائی‌ ها كه انقلاب را تحدید و تهدید می ‌كردند، هشدار دادیم.

         راستی چرا؟ در این مورد ویژه جمهوری اسلامی ایران راه رژیم‌های سلطنتی را ادامه داده است؟ و راستی چرا امروز باید افرادی كه در زمان رضاخان و پسرش زندانی و در بسیاری موارد هم بند و هم زنجیر نیروهای انقلابی مذهبی بوده‌اند، در جمهوری اسلامی ایران و در شرایطی به مراتب سخت ‌تر از آن زمان‌ها، زندانی باشند؟

         ابهام این علامت‌های سئوال آن وقت بیشتر می ‌شود، وقتی كه توجه كنیم كه اولا این بار هم آن ها در واقع به جرم دفاع بی ‌دریغ از انقلاب مورد هجوم قرار گرفته‌اند و ثانیا تمام "اعتراف‌ها"ی بعضی از اعضای كادر رهبری حزب، در جریان "بازجوئی‌ها"، چون مسئله "جاسوسی"، مسئله "كودتا"، براندازی و جمع كردن "اسلحه" ـطبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و طبق همه قوانین جوامع بشری، فاقد ارزش و اعتبار تاریخی- قضائی است، زیرا تحت شكنجه‌های مافوق تحمل انسان گرفته شده‌اند.

         علیرغم جو مسمومی كه علیه جنبش كارگری ایران ایجاد كرده‌اند، من بنوبه خود، چون با مطالعه دقیق و با چشم‌های باز و كاملا آگاهانه راه مبارزه علیه امپریالیسم و استثمار سرمایه ‌داری را برگزیده‌ام، همه برنامه‌ها و تصمیماتی را كه در جلسات رسمی حزب چون كنگره‌ها، كنفرانس‌ها و پلنوم‌های حزبی به تصویب رسیده‌اند و بنابراین تصمیم جمعی ‌اند و نه اقدام فردی این یا آن شخص، بدون چون و چرا تائید و جمله به جمله آن ها را امضاء می‌كنم.

         در اینجا اجازه بدهید مختصری درباره "پرونده" خود برایتان بنویسم. در سحرگاه هفتم اردیبهشت ماه 1362 عده‌ای جوان مسلح به خانه شخصی من حمله كردند و پس از ایجاد رعب و وحشت برای زن و دو دخترم و درهم ریختن خانه، چشم‌ هایم را بسته و با خود بردند. من تنها با چشم بسته در گوشه یك راهرو افتاده بودم، بدون آن كه بدانم و یا خانواده‌ام بداند كه من كجا هستم. در این مدت بارها و بارها به بهانه كج شدن چشم بند، حتی در خواب، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و یا شاهد ضرب و شتم دیگران بودم. ماه‌ها از هرگونه تماس با محیط و حتی بدست آوردن كوچكترین خبر از وضع خانواده خود محروم بودم. تماس من با محیط از حد چشم‌ بندی كه جزء ضروری ‌ترین وسیله پوشش بدن من شده بود، تجاوز نمی‌ كرد. قطع رابطه با جهان خارج و حتی قطع رابطه با وجود خودم بیش از هر چیز دیگری آزارم می ‌داد. پس از چند ماه اجازه یافتم هر دو هفته یكبار و گاهی هم ماهی یكبار تلفنی با خانواده خود تماس بگیرم، آنهم فقط برای چند دقیقه با چشم‌های بسته و در حالیكه مامور به گفتگوی تلفنی من و زنم و من و بچه‌هایم كه ظریف ‌ترین و با احساس ‌ترین ارتباطی است كه هر انسان در زندگی خود برقرار می ‌كند و باید از چشم و گوش اغیار در امان بماند، گوش می ‌داد.

         از آنچه كه در هنگام باصطلاح "بازجویی‌ها" گذشته است می‌ گذرم. بیشتر جلسات شكنجه روانی و جسمی بود تا جلسه بازجویی. در همه این جلسات متهم با چشم بسته شركت می ‌كرد و همه آن ها با فحاشی شدید و كتك همراه بود. بیش از یك سال و نیم از هرگونه ملاقات با خانواده خود محروم بودم و چون تماس تلفنی هم بعد از مدتی قطع شد، خانواده من ماه‌ها نمی ‌دانست كه چه بلایی به سر من آمده است. از زمانی كه هر دو هفته یكبار برای مدت 15- 10 دقیقه ملاقات دارم، این ملاقات از پشت شیشه‌ های به قول زندانی‌ ها "آكواریوم" و از طریق گوشی تلفن انجام می‌‌ شود. حدود دو سال و نیم را در سلول ‌های انفرادی و گاهی در شرایط بدتر از سلول انفرادی گذرانده‌ام.

         حضرت آیت‌الله! نه قلم من قادر است آنچه را كه در این مدت بر من و رفقای من رفته است بازگو كند و نه مایلم وقت شما را با طرح جزئیات بگیرم. همینقدر می‌ گویم كه آن شرایط را برای دشمنان خودم هم آرزو نمی ‌كنم. باری، بالاخره پس از بیش از دو سال زندانی بودن در شرایط سخت و بلاتكلیفی، یك روز صبح زود مرا صدا كردند، مانند همیشه با چشم‌ های بسته از سلول بیرون آمدم و توسط مامورین به اطاقی هدایت شدم. در آنجا برای اولین بار اجازه یافتم كه چشم ‌بند خود را بردارم. روحانی جوانی پشت یك میز تحریر نشسته بود و شروع كرد از داخل پرونده‌ای كه در مقابلش بود سئوال مطرح كردن، كه به آن ها جواب داده شد و من فكر می‌ كردم این جلسه ادامه بازجوئی‌ های سابق و برای جمع و جور كردن پرونده است، زیرا همان سئوال‌ های دوران بازجوئی ‌های كذایی مطرح بود و از جمله سئواال‌ها اینكه آیا شما هنوز بر سر عقاید خود باقی هستید؟ ظاهر جلسه هم هیچگونه نشانه و اثری از یك جلسه دادگاه نداشت و من بعدها متوجه شدم كه این جلسه جلسه دادگاه بوده است، ایشان هم رئیس دادگاه، هم دادستان، هم هیئت منصفه و هم نماینده منافع متهم در یك شخص بود. این جلسه كه می‌ بایست در آن درباره سرنوشت یك حزب سیاسی با چهل سال سابقه فعالیت ضد امپریالیستی و درباره سرنوشت یك انسان تصمیم‌ گیری شود، چند دقیقه بیشتر طول نكشید و من چقدر خوشحال بودم كه جلسه خیلی سریع خاتمه یافت و من اجازه یافتم دوباره به چهار دیواری سلول خود بازگردم. زیرا تنها در سلول احساس امنیت می‌ كردم. نمی ‌دانم می‌ توانید جو آن روز زندان را از این واقعیت كه زندانی از بازگشتن به سلول خود خوشحال می ‌شد، پهلوی خود مجسم كنید؟

         اكنون دو سال از تاریخ آن جلسه كه فكر می‌ كنم دادگاه من بوده است می ‌گذرد و من هنوز بالاتكلیف در زندانم. بیش از این سرتان را درد نمی ‌آورم و فكر می ‌كنم هر چه در اینجا درباره وضع خود در زندان و وضع پرونده خودم و صدها انسان دیگر برایتان بگویم، زیاده گویی است. بهتر است پرونده من را به عنوان نمونه و یا هر پرونده دیگری از رفقای من و یا سایر زندانیان سیاسی را بخواهید و مطالعه كنید. همانطوری كه در بالا اشاره كردم در پرونده من و با جرأت می‌ توانم ادعا كنم كه در پرونده اكثریت قریب باتفاق رفقای من كه امروز در زندان هستند، حتی یك مورد خطا كه باستناد آن حتی بتوان كسی را به بازجویی دعوت كرد وجود ندارد، چه رسد به دستگیری و زندانی كردن»

 

دكتر احمد دانش، تهران- زندان اوین  16/2/1366  



-

--

-

-

طبق نتایج جدیدترین نظرسنجی های سازمان جهانی معتبر «پیو - Pew» که با سنجش آراء بیش از 25000 نفر در 22 کشور مختلف انجام گرفته است، در میان تمام کشورهای مسلمان نشین مردم سه کشور لبنان، مصر، و اردن بالاترین در صد نظرهای موافق را برای اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران داشته اند. طبق این امار همچنین مردم تمام این 22 کشور، به استثنای پاکستان، با هسته ای شدن ایران مخالف هستند. رقم مخالفان ایران اتمی در لبنان 64 درصد است. همچنین گفتنی است که بیش از 60 درصد مردم لبنان در پاسخ به سئوالی در مورد نوع احساساتشان نسبت به ایران احساس خود را «منفی» توصیف کرده اند.

-

-

-

-

عقب ‌نشینی مجلس رژیم زیر فشار حامیان دولت احمدی نژاد

رادیو آلمان: مجلس شورای اسلامی یک فوریت طرحی را تصویب کرد که به عنوان عقب نشینی در مقابل فشار حامیان دولت محمود احمدی‌نژاد تعبیر می شود. با پیشنهاد برخی نمایندگان، یک فوریت طرحی تصویب شد که در صورت تصویب نهایی، همه مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد دانشگاه آزاد اسلامی را لازم الاجرا می‌کند.

علی لاریجانی، رییس مجلس در ابتدای جلسه امروز (چهارشنبه) از «تجمع کنندگان بسیجی» و «مراکز شکل دهنده تجمعات» انتقاد کرد.

رییس مجلس شورای اسلامی در این جلسه به‌ذکر برخی از شعارهای تجمع کنندگان پرداخت: «وای بر این مجلس جاسبی گرا، مجلس بی کفایت حمایت حمایت، وکیل جاسبی گرا استعفا استعفا، مجلس اشرافیت مایه ننگ ملت، نماینده جاهل نمی خواهیم نمی خواهیم، خانه ملت ننگ ملت، مجلس بی ولایت تعطیل باید گردد، مرگ بر منافق، مافیای مجلس پیوندتان مبارک».

لاریجانی در ادامه افزود: «این مجلس را متهم به کیف انگلیسی می‌کنید؟ این مجلس را متهم به بی‌ولایتی و تهدید به تعطیلی می‌کنید؟ این مجلس خمینی است، این مجلس خامنه‌ای است.»

رییس مجلس شورای اسلامی بدون این‌که از گروه و یا جریان خاصی نام ببرد، خطاب به منتقدان مجلس گفت: «آیا وقت آن نرسیده قدری به رفتار و گفتار خود تجدیدنظر کنید، آیا این حق است این طور توهین‌های ناحق به مجلس شود.» وی افزود: «این دفاع از رهبری نیست‌، رهبری نیازی به این حرکات ضعیف ندارد.»

اعتراض مطهری به «نماینده روسی» حامی دولت

پس از سخنان لاریجانی جلسه امروز مجلس ایران صحنه کشمکش اصولگرایان بود. با پیشنهاد برخی نمایندگان، یک فوریت طرحی تصویب شد که در صورت تصویب نهایی، همه مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد دانشگاه آزاد اسلامی را لازم الاجرا می‌کند.

در این صورت مصوبه چند روز پیش در حمایت از وقف اموال دانشگاه‌های غیردولتی با عنوان «حمایت از تأسیس و تقویت مؤسسات و مراکز آموزش عالی غیر دولتی» بی‌اثر خواهد شد. گرچه ممکن است پیش از آن شورای نگهبان این "طرح جنجالی" ‌را رد کند.

علی مطهری از مخالفان فوریت این طرح‌، تصویب آن‌را موجب "وهن مجلس" خواند و به حامیان تندرو دولت در مجلس تاخت. وی توصیه کرد که نمایندگان مجلس منتظر نظر شورای نگهبان باشند.

مطهری در واکنش به سخنان حسینیان از موافقان طرح که گفته بود با تصویب آن مشکلات اصولگرایان مجلس حل خواهد شد، مدعی شد: «اصولگرایان هیچ مشکلی جز امثال جنابعالی و دوستا‌نتان که برنامه دیروز را اجرا کردید، ندارند، مثل آقای کوچک‌اف که ریشه روسی دارد و نام کوچک‌اف را به کوچک‌زاده تبدیل کرده است.»

این سخنان مطهری واکنش کوچک‌زاده و برخی نمایندگان دیگر را به همراه داشت و مجلس را برای لحظاتی به تشنج کشید.

«تجمع بدون مجوز ساندیسی» و«نماینده دروغ‌گو»

کاظم دلخوش دیگر نماینده اصولگرا نیز، در یک تذکر آیین نامه‌ای، نسبت به برگزاری تجمع دیروز بدون مجوز وزارت کشور اعتراض کرد.

دلخوش در بخشی از سخنانش گفت: «چطور احزاب دیگر برای راهپیمایی باید مجوز بگیرند اما این افراد حتی ناهار، ‌کیک، ساندیس و اتوبوس‌شان فراهم بود و در قالب حدود ۱۵۰ نفر به اسم دانشجو تجمع کردند ولی هیچ اقدامی (از سوی وزارت کشور) صورت نگرفت.»

این نماینده اصولگرا خطاب به رییس مجلس تصریح کرد:« به وزارت کشور تذکر دهید، زیرا در شرایطی که طرح قانونی در مجلس رسیدگی می‌شود امروز باید فحش بشنویم، آیا این رسم اصولگرایی است؟ مگر شما رئیس فراکسیون اصولگرا نیستید.»

هیچ نظری موجود نیست: